انگار چاره ای نداری
به هر جا که بگریزی آخر باید به خودت برگردی
زندگی است دیگر
همش که نمی شود بر وفق مراد ما بچرخد
انصافا بعضی چیزها هم دست خود آدم نیست
میخواهیم کاری کنیم، به درد بخور باشیم، بدتر خراب می شود همه چیز
+یکی از مقالاتمون تو مجله گزارش کامپیوتر انجمن انفورماتیک ایران به چاپ رسید.
هی یادش بخیر
روزی که با تو دوست شدم را یادت هست؟
هر وقت یادم می افتد می خندم...آخر خیلی خنده دار بود
بهت گفتم:
سلام، دلم طاقت نیاورد ی هفته منظرت بمانم (آخه اون موقع ها هفته ای ی بار قرار بود همدیگرو ببینیم)
خوبی؟ راستی تو خیلی اسم داری...من به چه اسمی صدات بزنم؟
اصلا از کدومیک از اسمهات بیشتر خوشت میاد؟ نظری نداری؟
باید بگم نظرت اصلا برام مهم نیست، من همون "خدا" صدات میزنم، سعی کن بهش عادت کنی :)
تو هم پوزخندی بهم زدی و گفتی هر جور تو راحت تری
بعضی وقتها با خودم میگم کاش ی گوشی داشتی...هر وقت حوصلم سر میرفت بهت اس میدادم باهم جنقولک بازی میکردیم...آخه تو که گوشی نداری که...پس نمیدونی من چی میگم :(
اصلا اگه تو هم مثل خودمون بودی خیلی بهتر میشد...رابطه دوستیمون قوی تر میشد خو.
وااااای...فکرشو بکن...اگه گوشی داشتی بهت اس میدادم میگفتم بیا چت کنیم
تازه هزینه شارژتم کم بود اون موقع.
ولش کن اصلا...تو که نمیتونی که...راستی وقتی من اینجوری باهات حرف میزنم ناراحت میشی؟
اگه میشی بهم بگوا...بعضیا میگن با خدا که نباید اونجوری حرف زد آدمو سنگ میکنه
راس میگن؟؟؟ مگه تو جادوگری؟؟؟ نمیدونم که...تو هم همش ناز میکنی
خو ی وقتی بذار همه سوالاتمو ازت بپرسم دیگه...