اندیشه ...

 هیچ اندیشیده ای که کدام اندیشه ات به تو تعلق دارد؟

همه منشا دیگری دارند، عاریه ای اند.

یا دیگران این اندیشه ها را در تو انباشته اند.

و یا خود احمقانه آن را در خود انبار کرده ای.

اما هیچکدام از آن تو نیستند.

Just count how many thoughts are your 
 Own. All are from other sources, all are
Borrowed – either dumped by other on you,
Or foolishly dumped by yourself upon
Yourself. But nothing is yours.

چرا؟

 

 

ذهن همیشه پرسان است:چرا؟ برای چه ؟

و اگر جوابی برای " برای چه " نیابی،

کم کم آن پرسش ارزش خود از دست می دهد.

این گونه است که عشق قدر خود از کف داده است.

منظور از عشق چیست؟

به کجا می کشاندت؟

از دستیابی به آن چه طرفی می بندی؟

با آن آیا به مدینه فاضله، به آن بهشت موعود دست خواهی یافت؟

البته ، با این منطق ، عشق را محملی نیست.

پوچ است و بی معنا.

هدف از زیبایی چیست؟

غروب را می بینی ، غرق در شور می شوی که تا کجا زیباست!

و هر ابله ای می تواند بپرسد: چه معنایی در این غروب است؟

پاسخی نمی یابی...

و اگر معنایی در آن نیست، چرا به عبث لاف زیبایی می زنی؟

گلی زیبا، تابلوی زیبا، آهنگی زیبا، شعری زیبا، همه و همه هیچ معنایی ندارند.

چیزی را نمی توانند ثابت کنند و نه هدفی را رهنمونند.

و در زندگی تنها همین چیزهای بی معناست;

تکرار می کنم;

زندگی تنها همین چیزهای بی معناست.

معنا به این مفهوم که هدفی را دنبال نمی کنند، به جایی رهنمونت نیستند و چیزی

از آنها به دست نخواهی آورد.

به سخنی دیگر،

زندگی خود به تنهایی است که معنا می یابد.

Your mind is always asking why? For

What? And anything that has no answer to

The question, "For what?" slowly, slowly

Becomes of no value to you. That is how love

Has become valueless. What point is there in

 Love? Where is it going to lead you? What is

Going to be the achievement out of it? Will

You attain to some utopia, some paradise?

Of course, love has no point in that way.

It is pointless.

What is the point of beauty? You see a

Sunset – you are stunned, it is so beautiful,

But any idiot can ask the question, "What is

The meaning of it?" and you will be without

Any answer. And if there is no meaning then

Why unnecessarily are you bragging about

Beauty?

 A beautiful flower, or a beautiful painting,

Or beautiful music, beautiful poetry – they

Don’t have any point. They are not

Arguments to prove something neither are

 They means to achieve any end.

And living consists only of those things

Which are pointless

Let me repeat it: living consists only of

Those things which have no point at all,

Which have no meaning at all – meaning in

The sense that they don’t have any goal, that

They don’t lead you anywhere, that you don’t

 Get anything out of them.

In other words, living is significant in

Itself.

یک اصل را از یاد مبر:

 

 

تنها آنچه که تو "میدانی" ارزشمند است.

و آنچه که میدانی ، هرگز از دست نخواهی داد.

هر آنچه که گم شدنی است و هر آنچه که مجبور به حفظ آنی،

نمی تواند ارزشمند باشد چون گم شدنی است.

اینگونه چیزی به آن معناست که ثمره تجربه تو نیست.

Remember one criterion: anything

Precious is only that which you know. And

There is no way to lose that which you know.

  Anything that can be lost, and which you

Have to cling to, cannot be precious because

It can be lost. That shows that it is not your

Experience.

... when

 

 

وقتی ذهن میشناسد،آن را دانش می خوانیم.

وقتی دل می شناسد،آن را عشق می نامیم.

و آنگاه که وجود می شناسد،با مکاشفه روبروئیم.

When mind knows, we call it knowledge.

 When heart knows, we call it love.

And when being knows, we call it meditation.