خانه عناوین مطالب تماس با من

بشنو از این خموش...

بشنو از این خموش...

درباره من

سلام باید تهی باشم، هزار توی دلم را خوب وارسی میکنم مبادا در آن ذره ای از داشتن باقی بماند،... مراقب دلم هستم... ادامه...

پیوندها

  • اسپاترینگ|لایه نشانی در خلا اسپاترینگ|لایه نشانی در خلا
  • sputter coater

دسته‌ها

  • فلسفی 4
  • انسانی 3

ابر برجسب

برنامه نویسی TCL شبیه ساز NS انجمنMANET انجمن WBAN الگوریتمهای ردیابی هدف انجمن امنیت و الگوریتم های امنیت انجمن WMN انجمن WSN انجمن WHAN انجمن VANET

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • باور کن...
  • جدیدترین مطالب در بنیاد علمی پژوهشی شبکه های حسگر بی سیم ایران
  • آسمان من...
  • طلوع می کنم...
  • راز چشم های تو . . .
  • پول بهتر است یا پارتی!!!
  • من عاشق خودم شده ام...!

بایگانی

  • مرداد 1393 1
  • بهمن 1392 1
  • دی 1391 3
  • آذر 1391 6
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 2
  • شهریور 1389 11

آمار : 7226 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • باور کن... چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 13:15
    باور کن باور کن از روزی که تو را دیده ام فرصت نوشتن نداشته ام حتی برای یک لحظه ...باور کن عزیزم نمی توانم لحظه ای از تو چشم بردارم من تو را باور کرده ام باور کن باور کن عزیزم تمام قول و قرارهایم را خوب به یاد دارم خانه ای برایت خواهم ساخت پر از تابلوهای زیبای تو بر قامت دیوارهایش شمعدانی های قرمز را نیز به عشق تو آب...
  • جدیدترین مطالب در بنیاد علمی پژوهشی شبکه های حسگر بی سیم ایران دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 18:20
    پیاده سازی اطلاعات سنسورها 103 views اتوماتای یادگیر 77 views همایش ملی مهندسی رایانه و مدیریت فناوری اطلاعات 74 views بهبود مسیریابی leach 72 views دانلود تمامی AWK های مورد نیاز برای شبیه سازی در NS 70 views دانلود کتاب شبکه های حسگر بیسیم 68 views ششمین کنفرانس فناوری اطلاعات و دانش 65 views سامانه تشخیص نفوذ برای...
  • آسمان من... سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 14:17
    خنده ات دیده ام را بهار! آغوشت تنم را ظهر داغ تابستان گریه ات روحم را پائیز و نبودت روزگارم را زمستان خواهد کرد . . . به تمام پیامبری ات ایمان آورده ام پادشاه فصل ها... مرگ و زندگی ام در نگاه تو خلاصه میشود . . . چشم های تو هر دو جهان من است امشب شعری برایت خواهم سرود شعری از جنس گیسوانت که به ماه پیوندش زده ای تو را...
  • طلوع می کنم... چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 10:50
    خانه ای دارم سمت و سوی چشم هایش دار و ندارم به نگاهی بند است... ********************************** دوستت داشتم آن قدر که در تمام نبودت اشک ریختم . . . . اگر بودی از خنده می مردی!!! +برای محمود عزیزم که خیلی چیزا رو نمیگه...سعی کردم حس تو رو بنویسم...جسارتمو ببخش. ******************************** از دیارت می روم . . ....
  • راز چشم های تو . . . پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 11:26
    نگاهت را به نگاهم دوختی قلبم به شماره افتاد . . . اگر میماندی به معجزه ات ایمان می آوردم مسیح من... ************************************** لبخند نگاهت معجزه ای مسیحایی بود . . . به لبخندی مرا کشتی *************************** آونگ تکرار لحظه های بی تو بودن است . . . عمر نمی گذرد ******************* موهای سپیدم حاکی از...
  • پول بهتر است یا پارتی!!! پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 12:37
    بعضی وقتها بعضی چیزها انسان را متحیر کرده!!! موجبات انبساط/انقراض/انقباض خاطر انسان را فراهم می آورند! آخر هم این خاطر همایونیمان را در راه همان فعل و انفعالات پسا مدرن فیزیکیولوژی از دست می دهیم!!! نمی دانیم این ها که هیچ نمی دانند با پول دانا شده اند یا با پارتی!!! الله اعلم!...
  • من عاشق خودم شده ام...! شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 14:39
    من این روزها چقدر خوشحالم چقدر خوشحالم که خوب میشوم چقدر خوشحالم که بهتر شده ام چقدر خوشحالم من مانده ام وخدایم چقدر خوشحالم که احساس خوشبختی میکنم نمیدانم این روزها برایم می ماند یا نه ولی این را مطمئنم که همه چیز دست خودم است، اگر بخواهم همه ی روزهایم خوب است از همه چیز لذت میبرم...یک چای داغ توی این هوای سرد، یک...
  • نکبتی... چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 14:30
    بعضی وقت ها فکر کردن آدم را میپوساند از درون مچاله اش میکند هی فکر میکنی و هی تو خودت فرو میروی یک هو به خودت که میایی میبینی آنقدر در خود فرو رفته ای که دیگر کسی برایت نیست میمیری و باز فکر میکنی وباز در خودت مچاله میشوی.. بعضی وقتها با خودم میگویم: فکر کردن چه نکبت است!
  • زندگی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 09:03
    باید ماند ماند و جنگید مقاومت کرد زندگی کرد تا شاید بتوانی تغییرش دهی آری... من به این که می گویند: سرنوشت را نمی توان از سر نوشت اعتقاد ندارم دوست من ... +من خیلی سرسخت تر از اونم که فکر میکنی جناب زندگی +میگن زندگی کشف ناشناخته هاست، مثل غاری میمونه که از رفتن به درون آن ترس داری و اگه بری داخلش با صحنه های بکری...
  • حسین را وصف کنید یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 11:52
    حسین...
  • گریز جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 12:44
    انگار چاره ای نداری به هر جا که بگریزی آخر باید به خودت برگردی زندگی است دیگر همش که نمی شود بر وفق مراد ما بچرخد انصافا بعضی چیزها هم دست خود آدم نیست میخواهیم کاری کنیم، به درد بخور باشیم، بدتر خراب می شود همه چیز +یکی از مقالاتمون تو مجله گزارش کامپیوتر انجمن انفورماتیک ایران به چاپ رسید. هی یادش بخیر روزی که با تو...
  • ... walk with me in love جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 20:02
  • ... hi یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 08:50
    Hi my friend...
  • خدا پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 10:08
    When you feel unlovable, unworthy and unclean, when you think that no one can heal you, Remember, Friend, God Can. وقتی احساس می‌کنی قابل دوست داشتن نیستی وقتی احساس بی لیاقتی و نا پاکی می کنی وقتی احساس می کنی کسی نمی تواند دردهای تو را التیام ببخشد به یاد داشته باش دوست عزیز من خدا می تواند .
  • سلام رعیتی... یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 00:13
    رعیتی را پیش پادشاه بردند ، او را دید که بر تخت نشسته و دیگران در زیر ایستاده اند، گفت: -السلام علیک یا الله.پادشاه گفت: -من الله نیستم.گفت: -یا جبرائیل.گفت: -من جبرائیل نیستم.گفت: -الله نیستی،جبرائیل نیستی ، پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشسته ای تو نیز به زیر آی و در میان مردمان بنشین.
  • زندگی! جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 01:19
    زندگی را قدر بدان! حرمتش نگهدار، هیچ چیز مقدس تر از آن نیست. و هیچ چیز ملکوتی تر از آن نیست. R espect life, revere life. There is Nothing more holy than life, nothing more Divine than life.
  • ... inherit جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 01:05
    میراثی به تو نخواهد رسید. تو پیش از این ارث خود برده ای . حیات تو میراث توست، به آن عشق بورز و تکریمش کن. Y ou are not going to inherit anything. You Have already inherited it - that is your life. Be loving and respectful to it.
  • انگار... چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 15:44
  • Life چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 15:37
  • اندیشه ... دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 05:42
    هیچ اندیشیده ای که کدام اندیشه ات به تو تعلق دارد؟ همه منشا دیگری دارند، عاریه ای اند. یا دیگران این اندیشه ها را در تو انباشته اند. و یا خود احمقانه آن را در خود انبار کرده ای. اما هیچکدام از آن تو نیستند. J ust count how many thoughts are your Own. All are from other sources, all are Borrowed – either dumped by...
  • چرا؟ سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 02:04
    ذهن همیشه پرسان است:چرا؟ برای چه ؟ و اگر جوابی برای " برای چه " نیابی، کم کم آن پرسش ارزش خود از دست می دهد. این گونه است که عشق قدر خود از کف داده است. منظور از عشق چیست؟ به کجا می کشاندت؟ از دستیابی به آن چه طرفی می بندی؟ با آن آیا به مدینه فاضله، به آن بهشت موعود دست خواهی یافت؟ البته ، با این منطق ، عشق...
  • یک اصل را از یاد مبر: دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 01:46
    تنها آنچه که تو "میدانی" ارزشمند است. و آنچه که میدانی ، هرگز از دست نخواهی داد. هر آنچه که گم شدنی است و هر آنچه که مجبور به حفظ آنی، نمی تواند ارزشمند باشد چون گم شدنی است. اینگونه چیزی به آن معناست که ثمره تجربه تو نیست. R emember one criterion: anything Precious is only that which you know. And There is...
  • من کیستم! یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 01:24
    پرسش کلیدی این است: "من کیستم!" و تنها راه دریافت پاسخ آن است که : سکوت پیشه کنی،هوشیار باشی و آگاه افکارت را بنگری و بگذاری که بگزرند. روزی، درخواهی یافت که سکوت حاکم گشته و حتی نجوایی از فکر به گوش نمی رسد. همه چیز ساکن شده ،گویی زمان از حرکت باز ایستاده است، و ناگهان از خوابی چندین ساله بر میخیزی! از...
  • تو... یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 01:21
    درون تو تنها گذرگاهی است که می تواند یاری رسان باشد. با سفر به درون می توانی به هستی چنگ بزنی. در آن لحظه، با همه چیز احساس یگانگی ژرفی می کنی. و دیگر تنها نیستی،غیر تو کسی نیست. این تنها تو هستی که در همه سو بسط یافته ای و در همه چیز تجلی کرده ای، این تویی که در درخت شکوفا شده ای ; این تویی که در ابرهای نقره ای می...
  • ... when یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 01:06
    وقتی ذهن میشناسد،آن را دانش می خوانیم. وقتی دل می شناسد،آن را عشق می نامیم. و آنگاه که وجود می شناسد،با مکاشفه روبروئیم. When mind knows, we call it knowledge. When heart knows, we call it love. And when being knows, we call it meditation.