نکبتی...

بعضی وقت ها فکر کردن آدم را میپوساند

از درون مچاله اش میکند

هی فکر میکنی و هی تو خودت فرو میروی

یک هو به خودت که میایی 

میبینی آنقدر در خود فرو رفته ای

 که دیگر کسی برایت نیست

میمیری

و باز فکر میکنی

وباز در خودت مچاله میشوی..


بعضی وقتها با خودم میگویم:

فکر کردن چه نکبت است!




نظرات 1 + ارسال نظر
پگاه یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:51 ب.ظ

پاپتی، نکبتی، خموش... اینا ینی چی؟
من می خوام اینجا غزل بخونم. می خوام بهنام واقعی رو ببینم اینجا.
اینجوری انتظاراتم از بهنام برآورده میشه. وگرنه هی میام غر میزنم به جونت که آرامشت سلب شه. دیگه خود دانی...

پاپتی تنها بعد من نیست...
شخصیت های حامی، جستجوگر، عاشق، جادوگر، فرزانه، دلقک در درون من نهفته است که شخصیت کلی من را پیکر بندی می کنند.

گاهی خواه ناخواه به سبب عدم پرورش شخصیت های درونیم به خودم و دیگران لطمه میزنم و این کار باعث رنجش خاطر خود و دیگران میشود.

به عنوان مثال شخصیت حامی درون من باعث شده من نسبت به دوستان و آشنایانم حساسیت بیش از حدی نشان بدهم که این باعث می شود آنها رفتارهای شخصی که شخصیت حامی دارد را عجیب و غریب بپندارند.

من به آنها حق میدهم و بدنبال حل مشکل خود هستم.
اینجا مجالی خواهم یافت تا شخصیت های خامی را که من وجودیم را تشکیل میدهند رشد و پرورش دهم.

پاپتی اگر گاهی نگران دوستانش میشود به خاطر شخصیت حامی درونش است و اگر گاهی میخنداند و به قول خودش جنقولک بازی میکند به خاطر شخصیت دلقکی است که دارد، دلقک شخصیتی است که میخواهد همه را بخنداند، او از خنداندن دیگران لذت میبرد و یا اگر گاهی از موضوعی ناراحت و سرخورده میشود و احساس ضعف میکند به خاطر شخصیت یتیم درونش است.
مهمترین شخصیت درونی من شخصیت معصوم است، معصوم آن اندازه که به دیگران کمک میکند نمی تواند به خودش کمک کند!!!

من هم اینجا میخواهم بهنام واقعی را پیدا کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد