من این روزها چقدر خوشحالم
چقدر خوشحالم که خوب میشوم
چقدر خوشحالم که بهتر شده ام
چقدر خوشحالم من مانده ام وخدایم
چقدر خوشحالم که احساس خوشبختی میکنم
نمیدانم این روزها برایم می ماند یا نه ولی این را مطمئنم که همه چیز دست خودم است، اگر بخواهم همه ی روزهایم خوب است
از همه چیز لذت میبرم...یک چای داغ توی این هوای سرد، یک گفتگوی ساده ی دوستانه تلفنی، صبح تا شب کار کردن، گفتن جمله ی "تو یکی از بهترین مامانهای منی" به مادرت، یه آهنگ خوب، ی تمرین ساده ی سنتور، کادو گرفتن برا دوستات، تایپ کردن همه ی اینها وقتی لبخندی به گوشه ی لبم نشسته...همه و همه ی اینها بهترین و دوست داشتنی ترین لحظه هایی هستند که سپری میکنم...خوشحالم که در حال زندگی میکنم، خوش حالم از لحظه لحظه ی زندگی ام لذت میبرم...من عاشق خودم شده ام...خودم را خیلی دوست دارم...!
فکر می کردم فقط خودم عاشقم... با دوتا جمله ی آخرت کاملا احساس همزات پنداری داشتم!
خو چرا کله پا شدی الان؟؟؟
جنقولکت گرفت دوباره؟
اوهوم!خودت بودی پات به یه وبلاگی باز می شد که فقط تو توش بودی و من جنقولکت نمی گرفت؟
چقد ساده ای آخه تو
فک کردی فقط تو هستی و من و دیگر هیچ؟؟؟
هزاران بازدید کننده داره جانم :)
ولی همین که جنقولکت برانگیخته میشه خوبه استاد.