بعضی وقت ها فکر کردن آدم را میپوساند
از درون مچاله اش میکند
هی فکر میکنی و هی تو خودت فرو میروی
یک هو به خودت که میایی
میبینی آنقدر در خود فرو رفته ای
که دیگر کسی برایت نیست
میمیری
و باز فکر میکنی
وباز در خودت مچاله میشوی..
بعضی وقتها با خودم میگویم:
فکر کردن چه نکبت است!
باید ماند
ماند و جنگید
مقاومت کرد
زندگی کرد تا شاید بتوانی تغییرش دهی
آری...
من به این که می گویند:
سرنوشت را نمی توان از سر نوشت اعتقاد ندارم دوست من...
+من خیلی سرسخت تر از اونم که فکر میکنی جناب زندگی
+میگن زندگی کشف ناشناخته هاست، مثل غاری میمونه که از رفتن به درون آن ترس داری
و اگه بری داخلش با صحنه های بکری روبرو خواهی شد که تعجبت را برمی انگیزد
حسین...
انگار چاره ای نداری
به هر جا که بگریزی آخر باید به خودت برگردی
زندگی است دیگر
همش که نمی شود بر وفق مراد ما بچرخد
انصافا بعضی چیزها هم دست خود آدم نیست
میخواهیم کاری کنیم، به درد بخور باشیم، بدتر خراب می شود همه چیز
+یکی از مقالاتمون تو مجله گزارش کامپیوتر انجمن انفورماتیک ایران به چاپ رسید.
When you feel unlovable, unworthy and unclean,
when you think that no one can heal you,
Remember, Friend,
God Can.
وقتی احساس میکنی قابل دوست داشتن نیستی
وقتی احساس بی لیاقتی و نا پاکی می کنی
وقتی احساس می کنی کسی نمی تواند دردهای تو را التیام ببخشد
به یاد داشته باش دوست عزیز من
خدا می تواند.